داستان منو مداد رنگی

صفای غم وفای اشک

صفای غم وفای اشک

داستان منو مداد رنگی

♥♥ ♥♥ دوست دار عشاق بهرام کریمی ♥♥ ♥♥
صفای غم وفای اشک صفای غم وفای اشک

داستان منو مداد رنگی

میبینی منـــــــــــــــم مث این مـــــــــــداد رنگــــــــــــــــی انداختنم دور ...

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی

به او کار نمی داد...همه می گفتند:{تو به هیچ دردی نمی

خوری}...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده

بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب

کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر

شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی

پر نشد ...



نظرات شما عزیزان:

هستی
ساعت23:49---9 دی 1394
چقد جااااااااااااالب بود
پاسخ:ممنونم لطف دارین


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 2 دی 1394 | 11:18 بعد از ظهر | نویسنده : ♥♥ ♥♥ دوست دار عشاق بهرام کریمی ♥♥ ♥♥ |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.